کد مطلب:259290 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:240

پرداخت بدهی سنگین
شیخ اربلی رحمه الله می نویسد:

روزی امام هادی علیه السلام از سامرا جهت امر مهمی به طرف قریه ای رفت. مرد اعرابی به طلب آن حضرت به سامرا آمد. گفتند: حضرتش به فلان قریه رفته است.



[ صفحه 48]



آن عرب به قصد آن حضرت به آن قریه رفت. چون به خدمت آن جناب رسید، حضرت از او پرسید: چه حاجت داری؟

گفت: من مرد عربی از متمسكین به ولایت جدت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام هستم. گرفتار بدهكاری سنگینی شده ام كه كسی جز تو آن را ادا نمی كند.

فرمود: خوش باش و شاد باش.

آن گاه مرد عرب در همان جا ماند، هنگامی كه صبح شد حضرت به او فرمود: من نیز حاجتی به تو دارم كه تو را به خدا قسم كه خلاف آن انجام ندهی.

اعرابی گفت: مخالفت نمی كنم.

آن حضرت به خط خود نامه ای نوشت و در آن اعتراف كرد كه به اعرابی بدهكار است و مقدار آن را در آن نامه تعیین كرده بود كه زیادتر از دینی كه او داشت و فرمود: این نامه را بگیر. وقتی من به سامرا رسیدم، نزد من بیا در آن هنگامی كه نزد من جماعتی از مردم باشند و این وجه را از من مطالبه نما و بر من تندی كن و تو را به خدا قسم كه خلاف این نكنی.

عرب گفت: چنین كنم و نامه را گرفت.

آن گاه كه حضرتش به سامرا رسید، و نزد آن حضرت جماعت بسیاری از اصحاب خلیفه و غیر ایشان حاضر شدند. مرد عرب آمد و آن نامه را بیرون آورد و بدهی خود را مطالبه كرد و همان گونه كه حضرت به او امر فرموده بود، رفتار كرد.

حضرت به نرمی و ملایمت با او تكلم كرد و عذرخواهی نمود و وعده داد كه وفا خواهم كرد و تو را خوشحال خواهم ساخت.

این خبر به متوكل رسید. دستور داد كه سی هزار درهم به آن حضرت بپردازند. وقتی آن پول ها به آن حضرت رسید، گذاشت تا آن مرد آمد. فرمود: این مبلغ را بگیر و دین خود را ادا كن و ما بقی آن را خرج اهل و عیال خود كن و ما را معذور دار.

اعرابی گفت: یابن رسول الله! به خدا سوگند! آرزوی من كمتر از یك سوم این مال بود، ولی (الله اعلم حیث یجعل رسالته). آن مبلغ را گرفت و رفت. [1] .



[ صفحه 49]




[1] منتهي الامال: ج 2، ص 363.